پارسا جون ماپارسا جون ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عاشقونمونپیوند عاشقونمون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات روزهای کودکی پارساجون از تولد تا...

تجربه اولین غذای کمکی بعداز شیر مادر

  سلام پسرگلم امروز 94/4/24 که شما 5 ماه و 25 روزت هست اولین غذای کمکیت که فرنی آرد برنج بود رو شروع کردم بهت دادم. از دوماه پیش وسوسه شدم که واست کمکی رو شروع کنم اما دلم قبول نکرد گفتم صبرکنم شش ماهت تموم بشه تاسیستم گوارشیت آمادگی لازم رو واسه غذاخوردن پیدا کنه وبلاخره تا امروز صبرکردیم هنوز پنج روز دیگه مونده تا پایان شش ماهگیت ولی گفتم این پنج روزه دیگه مشکلی نیست آخه پسرم گرسنه ست خیلی دوست داره غذا بخوره هربار ما غذا میخوریم گریه میکنه که بیاد سرسفره پیش ما و به لقمه های تک تک خانواده نگاه میکنه و جیغ میکشه که بهش غذا بدیم. عشق مامان آرد برنج رو از دوماه پیش واست آماده کردم بابایی برنج محلی واست ...
24 تير 1394

تولد مامانی وتجربه اولین غلت زدن استادانه پارساجون

سلام پسر عزیزم امروز با دو تا خبر اومدم یکی اینکه دیشب تولد مامانی بود و مامان جون زحمت کشیده بود واسه مامانی جشن تولد گرفته بود و همگی خونه مامان جون دور هم جمع شدیم و اما تو شیطون وقتی کیک رو دیدی با چهارتا انگشتات رفتی توی کیک و خبر خوب دوم اینکه پسر کوچولوی من دیروز در سن 5 ماه و 8 روزگی برای اولین بار بدون کمک موفق شد غلت بزنه عشق مامان حالا بدو تا بریم چندتا عکس رو باهم ببینیم و اما مراحل غلت زدن شازده کوچولو   ...
7 تير 1394

پنجمین ماهگردت مبارک عسلم

  شاهزاده کوچولوی من پارسا جون چه خوب شدکه به دنیا اومدی و چه خوبتر شد که همه دنیای من شدی... عشق مامانی تولدت هزاران هزار بار مبارک سلام عسل مامان ماهگیت مبارک عزیزم انقدر این روزا زود میگذره که اصلا باورم نمیشه پسرکوچولوی من الان 5 ماهشه و ماشالا انقدر بزرگ و شیطون شده و اطرافیانش رو خوب میشناسه جیگرمامان شیطون بلایی شدی و عاشق موتور و بیرون رفتنی از صبح که بیدار میشی دستاتو میاری بالا که بری موتور سواری وقتی بهت میگم بریم دیددید هام هام کلی ذوق میکنی و همینطور منتظر باباجونی که بیاد ببرتت موتورسواری خلاصه اذیت هات خیلی بیشتر شده و اصلا نمیذاری مامانی کاراشو انجا...
29 خرداد 1394

ختنه سورونت مبارک دردونه من

  سلام پسرخوشکلم این چندوقتی که نتونستم بیام وبت رو آپدیت کنم سرم خیلی شلوغ بود آخه هم تو رو ختنه کرده بودیم هم در تدارک جشنت بودیم قربونت برم اما حالا با کلی عکس اومدم که واست تعریف کنم خب دیگه خیلی پرحرفی نمیکنم تا بریم سراغ عکسات عزیزم   پارسای عزیزم من و بابایی و عمو هادی و دایی فرشاد روز یکشنبه 20 اردیبهشت ساعت 11:30 دقیقه راهی دکتر شدیم و تو رو بردیم واسه ختنه و 5 روز بعدش که میشه شب مبعث حضرت محمد(ص) واست جشن گرفتیم و 150 نفر دعوتی داشتیم دقیقا سال گذشته روز مبعث فهمیدم که تو رو حاملم دیگه واسه همین جشنت رو هم گذاشتیم واسه شب عید مبعث فدات بشم من حالا بریم باهم عکساتو ببینیم نازنازی ...
28 ارديبهشت 1394

سفر بهاره ی پارساجون مصادف با روز پدر

پسرگلم اول بریم به بابایی تبریک بگیم روز پدر رو چون توی سفر بودیم و نتونستیم واسه بابایی جشن بگیریم خب منم به نوبه ی خودم به همسرعزیزم تبریک میگم هم روز مرد و هم اولین سال پدرشدن انشاالله همیشه سایه ات بالا سر من و پسرمون باشه عزیزم دوست دارم دومین سفر آقا پارسا (به منطقه خوش آب و هوای سپیدان ) به روایت تصویر خب گلم حالا بریم عکسایی که با بابایی انداختین رو ببینیم ...
13 ارديبهشت 1394

سومین ماهگرد عشق زندگیمون

                  پارسای عزیزم ماهگیت مبارک پسر خوشکلم سومین ماهگردتم فرا رسید و ماشالا روز به روز داری بزرگتر و عاقل تر میشی ودیگه مامان و بابا رو کمتر اذیت میکنی و خواب شبت بهتر شده اما وروجک واست بگم که تا امروز توی گهوارت خواب نرفتی و ماهم همه روشی واست امتحان کردیم و جواب نداد تا اینکه مجبور شدیم واست نندی ببندیم که خداروشکر اینو دیگه دوست داشتی و فقط با اونه که خواب میری ولی ما رو توی محدودیت قرار دادی چون وقتی خوابت میگیره هرجا که باشیم باید سریع بیایم خونه و شما توی نندیتون خواب بری یا اگر جایی دیگه دسترسی به نندیت نداشته باشی...
29 فروردين 1394